بت خورشید رخ من به گذارست از اوحدی مراغه‌ای غزل 56

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

بت خورشید رخ من به گذارست امشب

1 بت خورشید رخ من به گذارست امشب شب روان را رخ او مشعله دارست امشب

2 خاک مشکست و زمین عنبر و دیوار عبیر باد گل بوی و هوا غالیه بارست امشب

3 دیدهٔ آن که نمی‌خفت و سعادت می‌جست گو: نگه کن، که سعادت بگذارست امشب

4 آن بهشتی، که ترا وعده به فردا دادند همه در حلقهٔ آن زلف چو مارست امشب

5 گل این باغچه بی‌خار نباشد فردا گل بچینید، که بی‌زحمت خارست امشب

6 عید را قدر نباشد بر شبهای چنین روز نوروز خود اندر چه شمارست امشب؟

7 تا قبولت نکند یار نیابی اقبال مقبل آنست که در صحبت یارست امشب

8 ماهرویی که ز ما پرده همی کرد و حجاب پرده از روی بر انداخت که: بارست امشب

9 دوست حاضر شده ناخوانده و دشمن غایب اوحدی، پرورش روح چه کارست امشب؟

عکس نوشته
کامنت
comment