- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
2 اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
3 خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
4 به حقیقت آدمی باش وگر نه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
5 مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
6 اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
7 رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
8 طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به در آی تا ببینی طیران آدمیت
9 نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت