عزت مبردر کار دل این لطف بیش از وحشی بافقی غزل 12

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را

1 عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را این بس که ضایع می‌کنی برمن جفای خویش را

2 لطفی که بد خو سازدم ناید به کار جان من اسباب کین آماده کن خوی ملال اندیش را

3 هر چند سیل فتنه گر چون بخت باشد ور رسی کشتی به دیوار آوری ویرانهٔ درویش را

4 بر کافر عشق بتان جایز نباشد مرحمت بی جرم باید سوختن مفتی منم این کیش را

5 عشقم خراش سینه شد گو لطف تو مرهم منه گر التفاتی می‌کنی ناسور کن این ریش را

6 چون نیش زنبورم به دل گو زهر می‌ریز از مژه افیون حیرت خورده‌ام زحمت ندانم نیش را

7 با پادشاه من بگو وحشی که چون دور از تو شد تاریخ برخوان گه گهی خوبان عهد خویش را

عکس نوشته
کامنت
comment