1 افتخار زمانه شمس الدین ای چو عنقا نظیر تو معدوم
2 همچو هد هد بر آستانه تو فلک تند چاپلوس خدوم
3 باز اقبالت آشیان کرده همچو نسرَین در میان نجوم
4 مه که در آشیان دولت تو روز دشمن نیم به سیرت بوم
5 تا کی از آفتاب طلعت خویش همچو خفاش داریم محروم؟
1 شرح غم تو لذت شادی به جان دهد شکر لب تو طعم شکر وادهان دهد
2 طاوس جان به جلوه درآید زخرمی گر طوطی لبت به حدیثی زبان دهد
1 تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد
2 بس جان نازنین که بلا را نشانه شد زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد
1 پناه و مقصد اهل هنر صفیّ الدّین تویی که همَّت تو سر بر آسمان سوده ست
2 هر آن صفت که ز جیب فنا برآرد سر به عمر دامن جاهت بدان نیالوده ست