-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شام هجران مرا صبح نمایان آمد محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد
2 نفس باد صبا باز مسیحائی کرد مگر از زلف خم در خم جانان آمد
3 شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب دلبرم شاد رخ و خرّم و خندان آمد
4 عجبی نیست گرم از کرم پیر مغان رنج راحت شد و هم درد به درمان آمد
5 گر چه بسیار چشیدی ستم ز هر فراق دلبر شاد به بزمت شکرستان آمد
6 ساقیا! ساغر لبریز از آن باده بده که ز خمخانهٔ حق، هدیه به مستان آمد
7 مطرب! آغاز کن آن نغمهٔ داوودی را که ز الحان خوشش، جان به سلیمان آمد
8 مژده ای صدر نشینان صف میکده، باز که صبوحی ز حرم مست و غزلخوان آمد