1 مه سنگین دلی ای مهر دلجوی بت شیرین لبی ای یار زرگر
2 بدیدم زرگری شیرین نهادی از آن کردم رخان خویش چون زر
3 مگر روزی دخان چون زر من نهی جانا به سیمین عارضت بر
1 به نو بهاران غواص گشت ابر هوا که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
2 به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را مگر نشاط کند شهریار زی صحرا
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد
1 شهریارا خدای یار تو باد شهریاری همیشه کار تو باد
2 شاه مسعودی و سعود فلک از فلک پیش تو نثار تو باد