چکند دل که بدوران از بابافغانی شیرازی غزل 252

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

چکند دل که بدوران غمت خون نخورد

1 چکند دل که بدوران غمت خون نخورد می دهد خون جگر سوخته اش چون نخورد

2 می خورد خون دلم غنچه ی لعل تو چنان که بدان میل کسی باده ی گلگون نخورد

3 تشنه ی باده ی لعلت ز کف خضر و مسیح دم آبی به صد افسانه و افسون نخورد

4 می برد مستی می عشوه ی چشمت ز سرم ورنه در دور تو کس می زمن افزون نخورد

5 آتشی می رسد از منزل لیلی بشتاب چاره یی نیست که بر خرمن مجنون نخورد

6 میجهد شعله ی آهی ز دلت برق صفت دم نگهدار فغانی که بگردون نخورد

عکس نوشته
کامنت
comment