- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرغ دل با زلف او آرام نتواست کرد گر چه مرغی آشیان در دام نتواست کرد
2 بارها کردیم ساز می کشی از باده هم چاره ی نا سازی ایام نتوانست کرد
3 شد چنان شرمنده از رنگ لب میگون یار ساقی محفل که می در جام نتوانست کرد
4 چشم او را دیدم و چشم از جهان بستم که گفت خویش را قانع به یک بادام نتوانست کرد
5 در تمام عمر چندان نا امید از وصل بود دل که هرگز این خیال خام نتوانست کرد
6 حسن روی نیکوان از بسکه آغازش خوشست ترک آن ز اندیشه ی انجام نتوانست کرد
7 گر چه ماندم چند روزی زنده در هجران (سحاب) لیکن آن را زندگانی نام نتوانست کرد