1 آگاهی دل انجمن اختلاف شد عکسش فروگرفت چو آیینه صاف شد
2 کام و زبان به سرمهاش از خاک پرکند گویایییکه تشنهٔ لاف وگزاف شد
3 بر چینیات مناز که خاقان به آن غرور چندی به سر نیامده مویینهباف شد
4 میل غذاست مرکز بنیاد زندگی پیچید معده بر هوس جوع و ناف شد
5 مستغنیام ز دیر و حرم کرد بیخودی برگرد خویش گردش رنگم طواف شد
6 آخر به ناله دعوی طاقت نرفت پیش لب بستنم به عجز دوام اعتراف شد
7 پیریگره ز رشتهٔ جان سختیام گشود قد خمیده تیشیهٔ خاراشکاف شد
8 مردان به شرم جوهر غیرت نهفتهاند تیغ از حجاب زنگ مقیم غلاف شد
9 فهمیده نِه قدم کهکمالات راستی ننگ هزار جاده ز یک انحراف شد
10 با خامشی بساز که خواهد گشاد لب میدان همکشیدن اهل مصاف شد
11 بیدل به چارسوی برودت رواج دهر گردکساد، جنس وفا را لحاف شد
دیدگاهها **