-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل را به تمنّا ز تو دیدار و دگر هیچ قانع بتماشاست ز گلزار و دگر هیچ
2 دارم ز تو امید که از بعد وفاتم آئی بمزارم همه یک بار و دگر هیچ
3 بس ناوک دلدوز تو آمد بمن ای گل خواهد دمد از تربت من خار و دگر هیچ
4 ای مرغ چگویم که بگوئیش غرض فهم حسرت زده بنشین لب دیوار و دگر هیچ
5 در لوح وجود از همه نقشی که نگارند بینم الف قامت دلدار و دگر هیچ
6 بلبل بچمن خوش دل و قمری بسر سرو در هر دو جهان ما و غم یار و دگر هیچ
7 بیجاست مداوای طبیبان بچشانم یک شربت از آن لعل شکر بار و دگر هیچ
8 مهر تو کجا وین دل چون ذره به تمثیل تو یوسف و ما زال خریدار و دگر هیچ
9 پندی شنو از بنده و بر خور ز خداوند هرگز دلی از خویش میازار و دگر هیچ
10 گر هست هوایت که خوری آب حیاتی بر باد ده این پردهٔ پندار و دگر هیچ
11 اسرار اگر محرم اسرار نهانی در کون و مکان یار ببین یار و دگر هیچ