دل پراکنده شد از یاد دلارامی از خالد نقشبندی غزل 31

خالد نقشبندی

خالد نقشبندی

خالد نقشبندی

دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز

1 دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز

2 داده ام جان به خیال لب شور انگیزی دل ربوده ز کفم شیفته بادامی باز

3 شکرین خنده بتی برده به غارت دینم کرده در رهگذر هر نگهی دامی باز

4 هر دم از بهر خدا، باد صبا از سر لطف برسانش ز من دلشده پیغامی باز

5 دهد آیا دگرم دست ز مسعودی بخت؟ که برآید ز لب لعل توام کامی باز

6 وز پس محنت دوری بنشینیم بهم کنم از درد جدایی گله هنگامی باز

7 خالد ار خون خوردم نرگس جادوش چه غم؟ لعل میگون ویم می کند اکرامی باز

عکس نوشته
کامنت
comment