دل که سوزان بود خندان از فضولی بغدادی غزل 193

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

دل که سوزان بود خندان از رخ آن ماه شد

1 دل که سوزان بود خندان از رخ آن ماه شد آنچنان کآتش گل از فیض خلیل الله شد

2 سینه تنگم دل خون گشته را در حبس داشت زخم پیکانت ز بهر جستن او راه شد

3 در زنخدانت دلم از قید نام و ننگ رست مخلص یوسف ز یاران مخالف خواه شد

4 داد رخت شادمانی را بسیلاب سرشک تا دل محزونم از ذوق غمت آگاه شد

5 سوی من ره یافت هر محنت که ره گم کرده بود تا شب تاریک من روشن ز برق آه شد

6 قد کشیدی دیده را تاب تماشایت نماند خلعت نور نظر بر قامتت کوتاه شد

7 کعبه ملکست و ملت درگه پیر مغان قدر دارد تا فضولی خاک این درگاه شد

عکس نوشته
کامنت
comment