-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی که در خم زلف، شانه میطلبد چو طایری است که شب، آشیانه میطلبد
2 ز شوق خال تو، دل میتپد در آن خم زلف حریص بین، که به دام است و، دانه میطلبد
3 دلم به خانه خرابی خویش میگرید چو بهر زلف تو مشّاطه شانه میطلبد
4 ز بهر کشتنم این بس که دوستدار وی ام دگر چرا پی قتلم، بهانه میطلبد
5 چو مفلسی است که خواهد ز ممسکی نعمت کسی که راحتی از این زمانه، میطلبد
6 هزار مرتبه بستی به روی من در و باز دلم گشایش از این آستانه میطلبد