دلی که دید که غایب شده‌ست از سعدی شیرازی غزل 338

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

دلی که دید که غایب شده‌ست از این درویش

1 دلی که دید که غایب شده‌ست از این درویش گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش

2 به دست آن که فتاده‌ست اگر مسلمان است مگر حلال ندارد مظالم درویش

3 دل شکسته مروت بود که بازدهند که باز می‌دهد این دردمند را دل ریش

4 مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش

5 رمیده‌ای که نه از خویشتن خبر دارد نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش

6 به شادکامی دشمن کسی سزاوار است که نشنود سخن دوستان نیک اندیش

7 کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش

8 دگر به یار جفاکار دل منه سعدی نمی‌دهیم و به شوخی همی‌برند از پیش

عکس نوشته
کامنت
comment