- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی که دید که غایب شدهست از این درویش گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش
2 به دست آن که فتادهست اگر مسلمان است مگر حلال ندارد مظالم درویش
3 دل شکسته مروت بود که بازدهند که باز میدهد این دردمند را دل ریش
4 مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش
5 رمیدهای که نه از خویشتن خبر دارد نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش
6 به شادکامی دشمن کسی سزاوار است که نشنود سخن دوستان نیک اندیش
7 کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش
8 دگر به یار جفاکار دل منه سعدی نمیدهیم و به شوخی همیبرند از پیش