دل که از نرگس او چشم نگاهی از فضولی بغدادی غزل 169

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

دل که از نرگس او چشم نگاهی دارد

1 دل که از نرگس او چشم نگاهی دارد گر نیابد چه عجب بخت سیاهی دارد

2 جای آن هست که چشمم از همه عالم بندد پاک چشمی که نظر بر رخ ماهی دارد

3 در ره عشق تو تا مرده نلافم ز وفا بی طریقی نکنم عشق تو راهی دارد

4 چون نسوزد دل سودازده در آتش هجر طلب وصل تو کردست و گناهی دارد

5 زنده آب حیات و دم عیسی سهل است زنده آنست که او اشکی و آهی دارد

6 ملک دل نیست مناسب که بماند ویران از چه معمور نباشد چو تو شاهی دارد

7 نیست بی درد غم و غصه فضولی نفسی خسرو کشور عشق است سپاهی دارد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر