-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل که پنهان است شوق لعل محبوبان درو غنچه بشگفته است اوراق گل پنهان درو
2 با خیال لعل جان بخش سواد دیده ام هست آن ظلمت که باشد چشمه حیوان درو
3 شد بسودای سر زلف تو جسمم رشته ای صد گره افتاد از تاب غم دوران درو
4 بحر محنت راست گردابی پر از خاشاک و خس وادی عشقت که عشاقند سرگردان درو
5 ناوکت بگذشت از جسمم چه جای راحت است با چنین جسمی که آرامی ندارد جان درو
6 در غم درج دهانت چون نباشم تنگ دل حقه گم کردهام صد درد را درمان درو
7 نیست راحت بیغم جانان فضولی را دمی دم به دم آن به که افزاید غم جانان درو