- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل به یاد پرتو حسنت سراپا آتشست از حضور آفتاب آیینهٔ ما آتشست
2 پیکر ما همچو شمع ازگریهٔ شادیگداخت اشکهرجا بنگری آباست، اینجا آتشست
3 تا نفسباقیست عمر از پیچوتاب آسوده نیست میتپد برخویشتن تا خار و خسبا آتشست
4 گرمی هنگامهٔ آفاق موقوف تب است روز اگر خورشید باشد شمع شبها آتشست
5 عشق میآید برون گر واشکافی سینهام چون طلسم سنگ نام این معما آتشست
6 بیادباز سوز اشکعاجزاننتوان گذشت آبله در پا اگر بشکست صحرا آتشست
7 شمع تصویریم، از سوز وگداز ما مپرس پرتوی از رنگ تا باقیست، با ما آتشست
8 غرق وحدت باش اگر آسوده خواهی زیستن ماهیان را هرچه باشد غیر دریا آتشست
9 جز بهگمنامی سراغ امن نتوان یافتن ورنه ازپرواز ما تا بال عنقا آتشست
10 نیست بیدل بیقراریهای آهم بیسبب کز دلگرمم نفس را درته پا آتشست