- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
2 لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
3 شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب گر دیده نهای هرگز کاتش گهر افشاند
4 از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
5 نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند
6 گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند
7 بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه تا دامن خرسندی از خلق برافشاند