دل از بهار خیال توگلشن رازست از بیدل دهلوی غزل 648

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

دل از بهار خیال توگلشن رازست

1 دل از بهار خیال توگلشن رازست نگه به یاد جمالت بهشت‌پردازست

2 خیال مرهم‌کافورگل فروش مباد به روی تیغ توام چشم زخم دل بازست

3 توبرق جلوه‌، نگه دشمنی‌،‌کسی چه‌کند شکست آینهٔ حسن‌، مستی نازست

4 گداختم زتحیرکه چشم آینه هم بهار حسن تو را شبنم نظربازست

5 می‌ام چو نکهت‌گل جوهر هواگردید هنوز شیشهٔ رنگم شکستن آغازست

6 لبی‌که خنده در او خون شود لب میناست رگی‌که نیش به دل می‌زند رگ سازست

7 سخاست نشئهٔ شهرت کرم‌نژادان را گشاده دامنی ابر، بال پروازست

8 فریب عجز مخور ازپر شکستهٔ رنگ که درگرفتن پرواز چنگل بازست

9 ز پیچ و تاب نفس سوز دل توان دانست زبان دود به اسرار شعله غمازست

10 ندانم این همه حرف جنون‌که می‌کوبد که‌گوش حلقهٔ زنجیر ما پر آوازست

11 توان ز بیخودی‌ام‌کرد سیر عالم حسن شهید عشقم و خونم قلمرونازست

12 نهال‌گلشن قدر سخنوری بیدل به قدر معنی برجسته گردن‌افرازست

عکس نوشته
کامنت
comment