-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل زغمخواران جز آئین جفاکاری ندید همچو گوش کو زکس در دهر همواری ندید
2 آبروی اعتبارم دور شد از دوستان رشته کز گوهر جدا افتاد این خواری ندید
3 چون شرر زائیدن و مردم بیکدم می شود هر که خود را بسته قید گرانباری ندید
4 با وجود آنکه چون ناسور دارد دشمنی زخم ما یکبار از مرهم سپرداری ندید
5 در دیار عشق کانجا جغد را فر هماست بدشگونست آن سری کز سیل معماری ندید
6 گر جفا بس کرد دوران مهربان ما نشد بیش ازین در خویش سامان دلازاری ندید
7 غیر ازین کان دلبر بیمهر را جان سخت کرد حاصل دیگر کلیم از ناله و زاری ندید