دل ناظر جمال از جلال الدین محمد مولوی غزل 1117

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

دل ناظر جمال تو آن گاه انتظار

1 دل ناظر جمال تو آن گاه انتظار جان مست گلستان تو آن گاه خار خار

2 هر دم ز پرتو نظر او به سوی دل حوریست بر یمین و نگاریست بر یسار

3 هر صبحدم که دام شب و روز بردریم از دوست بوسه‌ای و ز ما سجده صد هزار

4 امسال حلقه ایست ز سودای عاشقان گر نیست بازگشت در این عشق عمر پار

5 بنواز چنگ عشق تو به نغمات لم یزل کز چنگ‌های عشق تو جانست تار تار

6 اندر هوای عشق تو از تابش حیات بگرفته بیخ‌های درخت و دهد ثمار

7 غوطی بخورد جان به تک بحر و شد گهر این بحر و این گهر ز پی لعل توست زار

8 از نغمه‌های طوطی شکرستان توست در رقص شاخ بید و دو دستک زنان چنار

9 از بعد ماجرای صفا صوفیان عشق گیرند یک دگر را چون مستیان کنار

10 مستانه جان برون جهد از وحدت الست چون سیل سوی بحر نه آرام و نه قرار

11 جزوی چو تیر جسته ز قبضه کمان کل او را نشانه نیست به جز کل و نی گذار

12 جانیست خوش برون شده از صد هزار پوست در چاربالش ابد او راست کار و بار

13 جان‌های صادقان همه در وی زنند چنگ تا بانوا شوند از آن جان نامدار

14 جان‌ها گرفته دامنش از عشق و او چو قطب بگرفته دامن ازل محض مردوار

15 تبریز رو دلا و ز شمس حق این بپرس تا بر براق سر معانی شوی سوار

عکس نوشته
کامنت
comment