1 دل شهرهٔ تسلیم ز ضبط نفسم شد قلقل به لبشیشه شکستن جرسم شد
2 پرواز ضعیفان تب و تاب مژه دارد بالی نگشودم که نه چاک قفسم شد
3 فریاد زگیرایی قلاب محبت هر سوکهگذشتم مژه او عسسم شد
4 تا چاشنی بوسی ازآن لعلگرفتم شیرینی لذات دو عالم مگسم شد
5 گفتم به نوایی رسم از ساز سلامت دل زمزمه تعلیم نبی بینفسم شد
6 کو خواب عدم کز تب و تابم کند ایمن چون شمع گشاد مژه در دیده خسم شد
7 بر هرخس و خاری که در این باغ رسیدم شرم نرسیدن ثمرپیشرسم شد
8 سرتا قدمم در عرق شمع فرورفت یارب زکجا سیر گریبان هوسم شد
9 عنقای جهان خودم اما چه توان کرد این یک دو نفس الفت بیدل قفسم شد
دیدگاهها **