دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست از فضولی بغدادی غزل 210

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز

1 دل اسیر لعل آن گلبرگ خندانست باز کار من از دست دل چاک گریبانست باز

2 گل دریده پیرهن بلبل فتاده در فغان آن گل نورس مگر در سیر بستانست باز

3 بست جانان صد گره بر زلف و اهل درد را صد گره زان صد گره بر رشته جانست باز

4 حیرت حالم ترا کردست غافل از حجاب عالمی را چشم بر روی تو حیرانست باز

5 مرغ دل را گر نه بگشادست تا دست صبا وه چه واقع شد چرا زلفت پریشانست باز

6 حقه لعل شکربارت شد از چشمم نهان این نشان حقه بازیهای دورانست باز

7 مگذران عمر گرامی را فضولی در خطا گر چه می دانی در امید غفرانست باز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر