دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت از کلیم غزل 159

دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت

1 دل یوسف نژادان یوسف چاه زنخدانت گریبان چاک می روید گل از شوق گریبانت

2 سپاه غمزه ات را در هزیمت فتح می باشد شکست افتاد در دلها چو برگردید مژگانت

3 حریف دادخواهان نیستی بیداد کمتر کن چو گل بر میفروزی گر بگیرد خار دامانت

4 زچاک زخم صدجا می گشایم در بروی او زند گر بر دل حلقه زلف پریشانت

5 چنان خواهم بمستی کام از لعل لبت گیرم که گردی از نمک باقی نماند در نمکدانت

6 باین ضعفی که نتوانم به بیهوشی زخود رفتن توانم رفت چون پروانه هر ساعت بقربانت

7 تمام از پای تا سر مهربانی و وفائی تو بزخم صید مرهم می گذارد آب پیکانت

8 مگر بادی بقصد کشتن شمع مزار آید وگرنه کیست کاید بر سر خاک شهیدانت

9 کلیم آنروز سردار وفاکیشان ترا دانم که در راه وفای او نه سر مانده نه سامانت

عکس نوشته
کامنت
comment