- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت شمع اختیار خویش بباد صبا گذاشت
2 با ماندگان بساز که کفر طریقتست رهرو اگر نشان قدم را بجا گذاشت
3 گل را شکفته در چمن دهر کس ندید تا غنچه خنده را بلب یار وا گذاشت
4 خونم ز بس سرشته مهر و وفا شدست رنگش نرفت آنکه بدست این حنا گذاشت
5 نفس پیش چو خامه سیه شد ز دود دل سرگرم اشتیاق تو هر جا که پا گذاشت
6 از هر کرانه برق بلا در وزیدنست باید کلیم بخت سیه را بما گذاشت