1 دل ز پیاش عمرهاست سجده کمین میرود سایه به ره خفته است لیک چنین میرود
2 قافله بانگ جرس دارد و گرد فسوس پیش تو آن رفته است بعد تو این می رود
3 با تک و تاز نفس عزم عنان تاب نیست امدن اینجا کجاست عمر همین میرود
4 نقب به کهسار برد نالهٔ شهرت کمین نام شهان زین هوس زیر نگین میرود
5 خواجه جه دارد ز جاه جز دو سه دم کر و فر پشه چو بالش نماند ناز طنین میرود
6 شیخ گر این سودن است دست تو بر حال ما آبلهٔ سبحهات ازکف دین میرود
7 تازه بکن چون سحر زخم دل ای بیخبر گرد خرام نفس پر نمکین میرود
8 خاک عدم مرجع خجلت بی مایگیست کوشش آب تنک زیر زمین میرود
9 گر همه سر بر هواست نقش قدم مدعاست قاصد ما همچو شمع آینهبین میرود
10 فرصت این دشت و در نیست اقامت اثر حال مقیمان مپرس خانه چو زین میرود
11 بیدل اگر این بود ناز هوس چیدنت دامت آخر چو صبح درپی چین میرود