دل بتدبیر بر آن زلف چو زنجیر افتاد از عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

دل بتدبیر بر آن زلف چو زنجیر افتاد

1 دل بتدبیر بر آن زلف چو زنجیر افتاد وای بر حالت دزدی که به شبگیر افتاد

2 دانه خال لب و دام سر زلف تو دید شد پشیمان که در این دام چرا دیر افتاد

3 گاه و بیگاه ز بس آه کشیدم ز غمت سینه آتشکده شد آه ز تأثیر افتاد

4 به نگاهی دل ویرانه چنان کرده خراب که دگر کار دل از صورت تعمیر افتاد

5 عارفا بندگی پیر مغانت خوش باد مس قلب تو چه شد در خور اکسیر افتاد

عکس نوشته