دل نه تنها ز فراق تو فغان از غالب دهلوی غزل 183

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد

1 دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد رفتن عکس تو از آینه آواز دهد

2 مغز جان سوخت ز سودا و به کام تو هنوز زهر رسوایی ما چاشنی راز دهد

3 خاک خون باد که در معرض آثار وجود زلف و رخ درکشد و سنبل و گل باز دهد

4 داغم از پرورش چرخ که در بزم امید سر شمعی که فروزد به دم گاز دهد

5 دل چو بیند ستم از دوست نشاط آغازد شیشه سازی ست که تا بشکند آواز دهد

6 های پرکاری ساقی که به ارباب نظر می به اندازه و پیمانه به انداز دهد

7 طره ات مشک به دامان نسیم افشاند جلوه ات گل به کف آینه پرداز دهد

8 سعی زین بال فشانی جگرم سوخت دریغ کاش آبی ز نم خجلت پرواز دهد

9 ای که بر خوان وصال تو قناعت کفرست هان صلایی که مرا حوصله آز دهد

10 من سر از پا نشناسم به ره سعی و سپهر هر دم انجام مرا جلوه آغاز دهد

11 پرده داران به نی و ساز فشارش دادند ناله می خواست که شرح ستم ناز دهد

12 هر نسیمی که ز کوی تو به خاکم گذرد یادم از ولوله عمر سبک تاز دهد

13 چون ننازد سخن از مرحمت دهر به خویش که برد عرفی و غالب به عوض باز دهد

عکس نوشته
کامنت
comment