دل که جمعست غم بی سر از نظیری نیشابوری غزل 134

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست

1 دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست فکر جمعیت اگر نیست پریشانی نیست

2 بیضه در جنگل شهباز نهد طایر من در فضایی که منم بال و پرافشانی نیست

3 گر کنم یاد ز بتخانه مرا عیب مکن هر که را حب وطن نیست مسلمانی نیست

4 لاابالی شو و دریاب فراخی نشاط چند در تنگی مشرب که فراوانی نیست

5 نیست لذت ز نظربای بزمی که در او خنده زیر لب و گریه پنهانی نیست

6 ترک ادبار به تاج سر جم دوخته اند هیچ سر نیست کش این نیل به پیشانی نیست

7 بر در خلوت ما فر هما می بخشند هدهدی را که به سر تاج سلیمانی نیست

8 طبل درویشی ما بر در جاوید زدند بر لب بام بجز نوبت سلطانی نیست

9 صحبت آینه طبعان به دمی تیره شود در چنین بزمگهی جای گرانجانی نیست

10 تو به معموره مصری و من مجنون را نبرد شوق بدان کوچه که ویرانی نیست

11 از فسون دانی چشمان سیاهی که توراست صد «نظیری » به نگه داشتن ارزانی نیست

عکس نوشته
کامنت
comment