- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل به یاد جلوهای طاقت به غارت داده است خانهٔ آیینهام از تاب عکس افتاده است
2 الفت آرام، چون سد ره آزاده است پایخوابآلودهٔ دامانصحرا جاده است
3 تهمتآلود تک وپوی هوسها نیستم همچوگوهر طفلاشک من تحیرزاده است
4 پیری از اسباب هشی میدهد زیب دگر جوهر آیینهٔ مهتاب موج باده است
5 نیست نقش پا بهگلزار خرامت جلوهگر دفتر برگ گل از دست بهار افتاده است
6 مفت عجز ماستگرپامالی هم میکشیم نقشپای رهروانسرمشقعیش جاده است
7 رفتهایم از خویش اما از مقیمان دلیم حیرت ازآیینه هرگزپا برون ننهاده است
8 داغ شو، زاهدکه در آیین مرتاضان عشق خاکگردیدن بر آب افکندن سجاده است
9 دل درستی در بساط حادثات دهر نیست سنگ هم درکسوتمینا شکست آماده است
10 میتپد گردابم از اندیشهٔ آغوش بحر دام چشم سوزن و نخجیر سخت افتاده است
11 از تپیدنهای دل بیطاقتی دارد نفس منزلماکاروان را درس وحشت داده است
12 چون نگاه چشم بسمل بیتعلق میرویم قاصد بیمطلبیم و نامهٔ ما ساده است
13 بیقرار شوق بیدل قابل تسخیر نیست گر همه دربند دل باشد نفس آزاده است