دل سوی مهر می کشد و از ملک‌الشعرا بهار غزل 351

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

دل سوی مهر می کشد و مهر سوی دل

1 دل سوی مهر می کشد و مهر سوی دل جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل

2 دل گوشت‌پاره‌ای که بجنبد به سینه نیست منگر چنین ز چشم حقارت به سوی دل

3 بحث بهشت و دوزخ و آشوب کفر و دین چون بنگرند نیست مگر گفتگوی دل

4 افلاک را به لرزه فکندی بهر نفس گر آمدی ز پرده برون هایهوی دل

5 ما را نوید افسر شاهی مده که ما در کنج انزوا نبریم آبروی دل

6 الا که آرزوی دلی را برآوربم ما را نبود و نیست دگر آرزوی دل

7 دشنام تلخ و روی ترش دلنشین‌ترست ما را ز خنده‌ای که نباشد ز روی دل

8 دیدی چگونه جام سراپای خنده شد آن‌دم که شیشه قهقهه کرد از گلوی دل

9 بر لوح دل رموز محبت نوشته‌اند ما خوانده‌ایم و کرده ز بر پشت و روی دل

10 واقف شود ز معنی دل هرکه چون «‌بهار» بگذاشت جان و جاه و جوانی به روی دل

عکس نوشته
کامنت
comment