- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل در غمش بسوز که جان می دهد عوض ور جان دهی غمی به از آن می دهد عوض
2 فارغ مشو ز دوست به می در ریاض خلد از ما گرفت آنچه همان می دهد عوض
3 داغم از آن حریف که چون خانمان بسوخت چشمی به سوی در نگران می دهد عوض
4 سرمایه خرد به جنون ده که این کریم یک سود را هزار یان می دهد عوض
5 نبود سخن سرایی ما رایگان که دوست دل می برد ز ما و زبان می دهد عوض
6 از هر چه نقش وهم و گمان است در گذر کو خود برون ز وهم و گمان می دهد عوض
7 آن را که نیستی نظر از ماه و مشتری چشم سهیل و زهره فشان می دهد عوض
8 نازم به دست سبحه شماری که عاقبت شوقش کف پیاله ستان می دهد عوض
9 آه از غمش که چون ز دل آرام می برد ناسازیی ز همنفسان می دهد عوض
10 پاداش هر وفا به جفای دگر کند غالب ببین که دوست چه سان می دهد عوض