- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل بسی گردید چون زلف تو دلداری نیافت کو بغیر صید دلها در جهان کاری نیافت
2 هرکجا عشقت غمی دید اندر این جمعی که کرد گوییا غیر از دل ما یار غمخواری نیافت
3 زاهدا زرق ریا در کوچه رندان مپوش کین متاع آنجا بسی بردند و بازاری نیافت
4 چون خط و قد و رخت دل در گلستان ارم سبزه و سرو و گلی و طرف گلزاری نیافت
5 دل به تنگ آمد ز درمان طبیبان چون کنم او مگر چون شاهدی در عشق تیماری نیافت