سر به عدم درنه و یاران از خاقانی شروانی غزل 13

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

سر به عدم درنه و یاران طلب

1 سر به عدم درنه و یاران طلب بوی وفا خواهی ازیشان طلب

2 بر سر عالم شو و هم جنس جوی در تک دریا رو و مرجان طلب

3 مرکز خاکی نبود جای تو مرتبهٔ گنبد گردان طلب

4 مائدهٔ جان چو نهی در میان جان به میانجی نه و مهمان طلب

5 روی زمین خیل شیاطین گرفت شمع برافروز و سلیمان طلب

6 ای دل خاقانی مجروح خیز اهل به دست آور و درمان طلب

7 زهر سفر نوش کن اول چو خضر پس برو و چشمهٔ حیوان طلب

8 خطهٔ شروان نشود خیروان خیر برون از خط شروان طلب

9 سنگ به قرابهٔ خویشان فکن خویش و قرابات دگرسان طلب

10 یوسف دیدی که ز اخوة چه دید پشت بر اخوة کن و اخوان طلب

11 مشرب شروان ز نهنگان پر است آبخور آسان به خراسان طلب

12 روی به دریا نه و چون بگذری در طبرستان طربستان طلب

13 مقصد آمال ز آمل شناس یوسف گم کرده به گرگان طلب

عکس نوشته
کامنت
comment