- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر ملوک جهان فخر دین تو آن شاهی که ماه و مهر ز رای تو می برند شعاع
2 تویی که همت تو سر بدان فرو نارد که با فلک بودش ملک کاینات مشاع
3 خدایگانا دانی که در ممالک تو مرا نه باغ و سراسیت و نه عقار و ضیاع
4 چه واجب است که تا حشر همچنین باشد به مجلس تو مرا لذت شراب و سماع
5 چنین خوش است که این آستانه را دو در است یکی به کوی سلام و یکی به راه وداع
6 به طوع و رغبت خویش آمده به حضرت تو رواست گر ببرم بی اجازت تو صداع
7 بر هر کجا که روم پادشاه نفس خودم به علم و عقل توانگر به صبر و حلم شجاع
8 جنایتی نه که بی رسمیی کند شحنه بضاعتی نه که دردسری دهد بیاع
9 من از زمین و زمان فارغم بحمدالله نه رغبتی است به مال و نه حاجتی به متاع
10 ز خدمت تو یکی دستبوس نقد مرا به از هزار برات و حوالت و اقطاع