سرگران از چشم دلبر دوش چون از سنایی غزنوی غزل 66

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت

1 سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت

2 من ز غم رفتم ولی ترسیدم از نظاره‌ای کاندرین ساعت برین ره حور یا حورا گذشت

3 گفت خورشید خرامان دیدم و ماه سما کز تکبر دوش او ابر بر زهرهٔ زهرا گذشت

4 لولو لال همی بارم ز عشقش در کنار کز کنارم ناگهان آن لولو لالا گذشت

5 با خط مشکین ز سیمین عارضی کایزد نهاد مورچه گویی به عمدا بر رهی بیضا گذشت

6 آنچه بر جانم رسید از عشق آن سیمین صنم صد یکی زان بالله ار بر وامق و عذرا گذشت

7 حلقهٔ زلفش بدی چون عروةالوثقی مرا ای مسلمانان فغان کان عروةالوثقا گذشت

8 دین و دنیا گفتمی در بازم اندر کار عشق کار من با او کنون از دین و از دنیا گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment