دریچه‌ای ز بهشتش به روی از سعدی شیرازی غزل 506

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی

1 دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی که بامداد پگاهش تو روی بنمایی

2 جهان شب است و تو خورشید عالم آرایی صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی

3 به از تو مادر گیتی به عمر خود فرزند نیاورد که همین بود حد زیبایی

4 هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد میسرش نشود بعد از آن شکیبایی

5 درون پیرهن از غایت لطافت جسم چو آب صافی در آبگینه پیدایی

6 مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست کمال حسن ببندد زبان گویایی

7 ز گفت و گوی عوام احتراز می‌کردم کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی

8 وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت نه عاشقی که حذر می‌کنی ز رسوایی

9 گذشت بر من از آسیب عشقت آن چه گذشت هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی

10 دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی

11 گر او نظر نکند سعدیا به چشم نواخت به دست سعی تو باد است تا نپیمایی

عکس نوشته
کامنت
comment