1 آن موی که سوز عاشقان میانگیخت کز یک شکنش هزار دلداده گریخت
2 آخر اثر زمانه رنگی آمیخت تا در کفش از موی سیه پاک بریخت
1 چون تو بر ذرهّای حساب کنی ور به شبهت بُوَد عتاب کنی
2 ور حرامی بود عذاب دهی روز محشر بدان عقاب دهی
1 تا به رخسار تو نگه کردم عیش بر خویشتن تبه کردم
2 تا ره کوی تو بدانستم بر رخ از خون دیده ره کردم
1 هرچه در زیر چرخ نیک و بدند خوشهچینان خرمن خردند
2 چون درآمد ز بارگاه ازل شد بدو راست کار علم و عمل
1 نور بصرم خاک قدمهای تو باد آرام دلم زلف به خمهای تو باد
2 در عشق داد من ستمهای تو باد جانی دارم فدای غمهای تو باد