1 زین موی که بر میان تست ای بدکیش باشدت کمرت خجل ز بی برگی خویش
2 آمیزش موی با میانی که تراست همسایگی توانگرست و درویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 منع ز صهبا چرا باده روان پرور است خوف ز عصیان عبث خواجه شفاعتگر است
2 پرتو مهر و مه است نور به چشم اندرون گر چه بود در قدح اصل می از کوثر است
1 غمت در بوته دانش گدازد مغز خامان را لبت تنگ شکر سازد دهان تلخ کامان را
2 قضا در کارها اندازه هر کس نگه دارد به قطع وادی غم می گمارد تیزگامان را
1 جیب مرا مدوز که بودش نمانده است تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است
2 سرگرمی خیال تو از ناله باز داشت دل پاره آتشی ست که دودش نمانده است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به