1 حدیث آرزومندی قلم دشوار بنویسد ز بهر آنکه اندک باشد، از بسیار بنویسد
2 ز کاردوست بسیارست گفتن قصه با دشمن به کار افتاده گویم: کز میان کار بنویسد
3 دلیل حرقت این سینهٔ رنجور بنماید حدیث رقت این دیدهٔ بیدار بنویسد
4 زمین بوس و سلام و اشتیاق و خدمتم یکسر بدان ابرو و چشم و قامت و رفتار بنویسد
5 حکایت ریزهای زین عاشق دلخسته بر گوید شکایت گونهای زان طرهٔ طرار بنویسد
6 کند در نامه یاد از عهد و از پیمان و من در پی نهم زنهار بر جانش، که صد زنهار بنویسد
7 سیاهی گر نماند در دوات، از خون چشم من به سرخی آنچه باقی مانده از طومار بنویسد
8 سخنهایی، که دارم از جفای چرخ، بنگارد ستمهایی، که دیدم از فراق یار،بنویسد
9 ازین بیچارگی شرحی دهد در نامه، کان دلبر چه برخواند جواب اوحدی ناچار بنویسد