غم همسایه خود خور که از آزادگیست
1
غم همسایه خود خور که از آزادگیست
بر سر سایه خود بید صفت لرزیدن
2
شاه کامی کندت خانه دل زیر و زبر
خانه غنچه خرابست ز یک خندیدن
3
هر گز از سنگ جفا کم نشود شورش عشق
ترک شوری ننماید نمک از ساییدن
4
نشود کیسه وسعت تهی از دست کرم
کی شود پرتو خورشید کم از تابیدن؟!