1 رکاب عالی بگذشت و لشکر از پس او چنان کجا برود فوج فوج موج بحار
2 فزو نشان همه کم کرد و رویشان همه پشت نشاطشان همه غم کرد و فخرشان همه عار
1 همی بکشتی تا آدمی نماند شجاع هی بدادی تا آدمی نماند فقیر
1 ز عشق خویش مگر زلف آن پری رخسار شکسته شد که چنین چفته گشت چنبروار
2 زره نبود و زره شد ز بس گره که گرفت شب سیاه که دید از گره زره کردار
1 به از عید نشناسم از روزگار نه از مدح خسرو به آموزگار
2 خداوند عالم کزو وقت ما همه ساله عیدست لیل ونهار