🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
فرخی سیستانی

فرخی سیستانی

فرخی سیستانی
فرخی سیستانی

بزرگی و شرف و قدر و جاه از فرخی سیستانی قصیده 129

قصیده 129 ام از 338 قصاید

بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63

1 بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان

2 یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک امین ملت محمود پادشاه جهان

3 خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد شناخته ست چو بوبکر و عمر و عثمان

4 حدیث او همه از ایزد و پیمبر بود به جد و هزل و بدو نیک و آشکار و نهان

5 همه بزرگان حال از منجمان پرسند خدایگان زمانه ز مصحف، قرآن

6 ازین بودکه به هر جایگه که روی نهد همی رود ز پی او عنایت یزدان

7 پیمبران را زان پیش معجزات نبود که شاه دارد و این سخت روشنست و عیان

8 بر آب جیحون پل بستن و گذاره شدن بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان

9 گروهی از حکما در حدیث اسکندر بشک شدند و بسی رفتشان سخن بزبان

10 که او ز جمله پیغمبران ایزد بود خدای داند کاین درست بود یا بهتان

11 سکندر آنگه کز چین همی فرود آمد بماند برلب جیحون سه ماه تابستان

12 بدان نیت که برآن رود پل تواند بست همی نشست و در آن کاربست جان و روان

13 هزارحیله فزون کرد و آب دست نداد در آن حدیث فرو ماند عاجز و حیران

14 ملک بوقتی کز آب رود جیحون بود چو آسمان که مر او را پدید نیست کران

15 بر آب جیحون در هفته ای یکی پل بست چنانکه گفتی کز دیر باز بودچنان

16 زهی مظفر پیروز بخت روز افزون زهی موحد پاکیزه دین یزدان دان

17 بدین پاک و دل نیک و اعتقاد درست خدای داد ترا بر همه جهان فرمان

18 ز روم تا در قنوج هیچ شاه نماند که طاعت تو پذیرفته نیست چون ایمان

19 که یارد آمد پیش تو از ملوک بجنگ که یارد آورد اندر تو ای ملک عصیان

20 خدایگانا حال تو زان گذشت که تو سپه کشی زفلان جایگه بسوی فلان

21 کسی ندانم کو را توان آن باشد که با تو یارد بستن به کار زار میان

22 گمان مبر که ترا هیچ شاه پیش آید اگر بگردی گیتی همه کران به کران

23 زپادشاهان کس را دل مصاف تو نیست که هیبت تو بزرگست و لشکر توگران

24 گریختن ز تو ای شه ملوک را ظفرست وگر چه پیشرو آن ظفر بود خذلان

25 علی تگین را کز پیش تو ملک بگریخت هزار عزل همان بود و صد هزار همان

26 وگردل از زن و فرزند نازنین برداشت بدان دو کار نبود از خرد برو تاوان

27 چه بود گر زن و فرزند راز پس کرده ست ببرد جان و ازین هردو بیش باشد جان

28 چرا که ازدل و از عادت تو آگه بود که از تو شان نرسد هیچ رنج و هیچ زیان

29 دگر که گر پسرش را بگیری و ببری عزیز باشد و ایمن بر تو چون مهمان

30 ز خرگه کهن وخورد خام و پوشش بد فتد به رومی و خورد خوش ونگارستان

31 علی تگین را آنجا پدید آمده گیر اگر بداند کو را بود بر تو امان

32 به هر شمار قدر خان از و فزونتر بود در این سخن نه همانا که کس بود بگمان

33 بجاه و منزلت و قدر تا جهان بوده ست ندیده خان چو قدر خان زمین ترکستان

34 ز چین و ما چین تا روم و روس و تاسقلاب همه ولایت خان ست و زیر طاعت خان

35 سلیح بیشست او را ز برگهای درخت سپه فزونست او را ز قطره باران

36 چواز تو یافت امان همچو بندگان مطیع بطاعت آمد همچون فلان و چون بهمان

37 تو نیز با او آن کردی از کرم که نکرد بجای هیچکسی هیچ شه بهیچ زمان

38 دلیر کردی او را بخدمت و بسخن عزیز کردی اورا بمجلس و میدان

39 به خواب دیده نبود او که با تو یارد زد چو حاجبان تو و بندگان تو چوگان

40 بزرگیی چه بود بیش ازین قدرخان را که با تو همچو ندیمان تو نشست به خوان

41 بر آسمان سرخان برشد ای ملک ز شرف چو اسب خان اجل خواست حاجب از ایوان

42 بدان کرامت کانجا بجای او کردی سزد که شکر تو گوید به صد هزار زبان

43 خدای داند و تو کآنچه هم بدو دادی زپیل و فرش و زر و سیم و جامه الوان

44 به قدر صد یک از آن مال تا هزاران سال نه در بزاید در بحر و نه زر اندرکان

45 اگر نهاد سر خدمت تو روی نهاد ز هدیه های تو بسیار گنج آبادان

46 ولیکن ار چه فراوان عطا بدو دادی پدید نامد در هیچ گنج تو نقصان

47 بگنجت اندر نقصان کجا پدید آید که باشد او را همسایه کوه زر رویان

48 کسی که خدمت تو کردو طاعت تو گزید چنین نمایی با او چنین کنی احسان

49 بر این نهاد نبوده ست حال و سنت کس جهانیان همه زین آگهند پیر و جوان

50 خلاف کردن تو خلق را مبارک نیست بر این هزار دلیلیست و صد هزار نشان

51 زوال ملک ز پیمان شکستن تو بود کسی مباد کو با تو بشکند پیمان

52 درخت هم به بهار ار خلاف تو طلبد صبا برو هم از آنسان گذر کند که خزان

53 ور از خلاف تو پولاد سخت یاد کند بر او خدای کند خاک نرم را سوهان

54 شگفتم آید از آن کو ترا خلاف کند همه خلاف بود کار مردم نادان

55 چه گوید و چه گمانی برد که خار درشت چه کرد خواهد با آتش زبانه زنان

56 زیان بستان بیش از زیان ابر بود چه خشم گیرد با ابر بیهده بستان

57 کسی که دید که تو با مخالفان چه کنی چرا دهد بخلاف تو بر گزافه عنان

58 ترا خدای بر اعدای تو مظفر کرد چنانکه کرد به سیصد هزار فتح ضمان

59 همیشه تابسر خطبه ها بود تحمید همیشه تا زبر نامه ها بود عنوان

60 همیشه تا بود اندر زمین ما اسلام همیشه تا بود اندر میان ما فرقان

61 جهان تو دارو جهانبان تو باش و فتح تو کن ظفر تو یاب و ولایت تو گیر و کام تو ران

62 مخالفانرا یک یک ببند و چاه افکن موافقان را نونوبتخت وتاج رسان

63 چنانکه رسم تو و خوی تست و عادت تست بهر مه اندر شهری ز دشمنی بستان

فرخی سیستانی از شاعران بزرگ قرن 5 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
اثر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان قصیده 129 ام از 338 قصاید در دیوان اشعار فرخی سیستانی می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان

شاعر شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان چه کسی است ؟

شاعر شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان فرخی سیستانی می باشد.

شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان چیست ؟

قالب شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان قصیده است

سبک شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان چیست ؟

سبک شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
فرخی سیستانی

بزرگی و شرف و قدر و جاه از فرخی سیستانی قصیده 129

قصیده 129 ام از 338 قصاید
بنر