- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا صنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا
2 ز بگاه میر خوبان به شکار میخرامد که به تیر غمزه او دل ما شکار بادا
3 به دو چشم من ز چشمش چه پیامهاست هر دم که دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادا
4 در زاهدی شکستم به دعا نمود نفرین که برو که روزگارت همه بیقرار بادا
5 نه قرار ماند و نی دل به دعای او ز یاری که به خون ماست تشنه که خداش یار بادا
6 تن ما به ماه ماند که ز عشق میگدازد دل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا
7 به گداز ماه منگر به گسستگی زهره تو حلاوت غمش بین که یکش هزار بادا
8 چه عروسیست در جان که جهان ز عکس رویش چو دو دست نوعروسان تر و پرنگار بادا
9 به عذار جسم منگر که بپوسد و بریزد به عذار جان نگر که خوش و خوش عذار بادا
10 تن تیره همچو زاغی و جهان تن زمستان که به رغم این دو ناخوش ابدا بهار بادا
11 که قوام این دو ناخوش به چهار عنصر آمد که قوام بندگانت به جز این چهار بادا