لطف سخن و تازگی لفظ و از اسیر شهرستانی غزل 405

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

لطف سخن و تازگی لفظ و ادا هیچ

1 لطف سخن و تازگی لفظ و ادا هیچ بیتابی ما حیرت ما شکوه ما هیچ

2 از حال خود آیا چه دهم درد سر تو جز اینکه مکرر بنویسم دو سه جا هیچ

3 مضمون کتابت بود آشفته غبارم زنهار مپرسی دگر از باد صبا هیچ

4 گوشی که نباشد لب گویا چه سراید چون درد سخن نیست دگر زمزمه ها هیچ

5 حرفی که نفهمیده چه گفتن چه شنیدن درد دل ما هیچ بود مطلب ما هیچ

6 افسانه بیهوده چه بندد چه گشاید باشد گره زلف پریشان هوا هیچ

7 گفتیم بهار است ببندیم جناغی خندید که دیوانه شدن از تو ز ما هیچ

8 بیقدری هر ذره ز سرشاری نور است چون قبله عیان گشت بود قبله نما هیچ

9 شمشاد قدان قحط تبسم قرق کیست دیگر چه بگویم که نفهمید شما هیچ

10 با اینهمه غفلت نفس از یاد تو داریم یکبار نپرسی ز فراموشی ما هیچ

11 عنقاست تمنا همه صیاد شعورند بیجا چو بود بحث بود حرف بجا هیچ

12 همصحبت دیوانه شدن صرفه ندارد داریم خبرها که نپرسند ز ما هیچ

13 از دیو و پری روی زمین بزم سراب است حرفی نتوان گفت بجز نام خدا هیچ

14 ما نیک و بد مردم عالم چه شناسیم از پشه مپرسید ز سیمرغ و هما هیچ

15 از بوسه خاتم نبرد عرض نزاکت دستی که ندیده است بجز دیده ما هیچ

16 دیوان اسیر تو بجز نام تو هیچ است پیچیدگی مصرع و مضمون رسا هیچ

عکس نوشته
کامنت
comment