1 چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من آن فراق اندیش روزی باز پیوستی به من
2 همچو ماهی صید آن ماهم، که روزی بیست بار زلف چون دامش در اندازد همی شستی به من
3 گر سر زلفش به دست من رسیدی گاه گاه کی رسیدی محنت ایام را دستی به من؟
4 گفتمش روزی که: از وصل تو کی من برخورم؟ گفت: با چندین بلندی کی رسد پستی به من؟
5 گر مجالی بودی اندر خانهٔ وصلش مرا پرتوی از روزن مهرش فرو جستی به من
6 ورنه چشم مست او را زلف او یار آمدی این خرابی کی رسیدی از چنان مستی به من؟
7 اوحدی بیمهرش ار بودی زمانی، کافرم گر به مسمار وفاقش چرخ بر بستی به من