دولت عشق تو آمد عالم جان از خاقانی شروانی غزل 90

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

دولت عشق تو آمد عالم جان تازه کرد

1 دولت عشق تو آمد عالم جان تازه کرد عقل، کافر بود آن رخ دید و ایمان تازه کرد

2 داغ دلها را به سحر آن جزع جادو تاب داد باغ جان‌ها را به شرط آن لعل رخشان تازه کرد

3 تا ز عهد حسن تو آوازه شد در شرق و غرب آسمان با عشق‌بازی عهد و پیمان تازه کرد

4 عشق نو گر دیر آمد در دل سودائیان هر که را درد کهن‌تر یافت درمان تازه کرد

5 نور تو صحرا گرفت و اشک من دریا نمود موسی آتش باز دید و نوح طوفان تازه کرد

6 بر دل ما عید کرد اندوه تو وز صبر ما هرچه فربه دید ناگه کشت و قربان تازه کرد

7 هر کجا لعل تو نوش افشاند چشم ما به شکر در شکر ریز جمالت گوهر افشان تازه کرد

8 از لبت هر سال ما را شکری مرسوم بود سال نو گشت آخر آن مرسوم نتوان تازه کرد

9 شاد باش از حسن خود کز وصف تو سحر حلال طبع خاقانی به نظم آورد و دیوان تازه کرد

10 تازگی امروز از اشعار او بیند عراق کو شعار مدحت شاه خراسان تازه کرد

عکس نوشته
کامنت
comment