-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوبان که ز ملک دلشان چشم خراجست حق نظرست آنکه ستانند نه باجست
2 در دست طبیبست علاج همه دردی دردی که طبیبم دهد آنرا چه علاجست
3 این درد که می آوردم مژده ی درمان در دل نمک سوده و در چشم زجاجست
4 در منزل عنقا چه زید مرغ سلیمان چندانکه نظر می کنم آنجا سر و تاجست
5 فیضی که نظر می برد از چشمه ی خورشید در روز توان یافت، سخن در شب داجست
6 در آتش سودای تو صد قافله ی مشک خاکستر بازار بود این چه رواجست
7 بسیار مکش این نفس سرد فغانی شاید که تحمل نکند گرم مزاجست