خوبان که ز ملک دلشان از بابافغانی شیرازی غزل 123

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

خوبان که ز ملک دلشان چشم خراجست

1 خوبان که ز ملک دلشان چشم خراجست حق نظرست آنکه ستانند نه باجست

2 در دست طبیبست علاج همه دردی دردی که طبیبم دهد آنرا چه علاجست

3 این درد که می آوردم مژده ی درمان در دل نمک سوده و در چشم زجاجست

4 در منزل عنقا چه زید مرغ سلیمان چندانکه نظر می کنم آنجا سر و تاجست

5 فیضی که نظر می برد از چشمه ی خورشید در روز توان یافت، سخن در شب داجست

6 در آتش سودای تو صد قافله ی مشک خاکستر بازار بود این چه رواجست

7 بسیار مکش این نفس سرد فغانی شاید که تحمل نکند گرم مزاجست

عکس نوشته
کامنت
comment