-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوبان چو خنده بر من بیتاب کردهاند دردم دوا به شربت عنّاب کردهاند
2 در زیر ابرویت صف مژگان ز راه کفر برگشتهاند و روی به محراب کردهاند
3 فارغ نشین که آن مژههای بهانهجو خون خوردهاند تا دل ما آب کردهاند
4 خاکستری که مانده ز پروانههای شمع روشندلان بزم تو سیماب کردهاند
5 آسودگان سایه شمشیر ناز تو از سر کشیده دست و دمی خواب کردهاند
6 گاهی شناوران امید وصال تو بیرون سری ز روزن گرداب کردهاند
7 دیوانهها که دل به هوای تو بستهاند بنیاد خانه در ره سیلاب کردهاند
8 یا رب به داغ و درد جدایی شوند اسیر آنان که منع خاطر قصاب کردهاند