- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوبان خراب نرگس مستانهٔ تواَند خود را زیاد برده در افسانهٔ تواَند
2 آنان که میبرند به حسن از پری گرو رخساره برفروز که دیوانهٔ تواَند
3 مستان که شستهاند لب از آب زندگی در آرزوی ساغر و پیمانهٔ تواَند
4 من خود چه ذرهام که هزار آفتابرو هر روز تا به شب به در خانهٔ تواَند
5 با خویش کردی اهل نظر آشنا ولی چون نیک بنگری همه بیگانهٔ تواَند
6 ای گنج حسن با تو چه دانهست کاینچنین مرغان قدس طالب ویرانهٔ تواَند
7 دل بر وفای همنفسان دورو مبند آنان که خویشتر به تو بیگانهٔ تواَند
8 حالا به مکر و حیله رقیب از تو کام یافت بیبهره آن گروه که دیوانهٔ تواَند
9 وصلش چو یافت نیست فغانی طمع ببر بسیار کس در آرزوی دانهٔ تواَند